سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستیِ برادران دنیایی، بر اثر زودْ گسلیِ علل آن، گسسته می شود . [امام علی علیه السلام]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ
متن کامل سخنرانی حاج سعید قاسمی در دانشگاه مشهد
دروغگویان ، لاف‌زنان ‌و پشیمانان در غربال خط امام ریزش می‌کنند/ رأی به احمدی نژاد رأی به یک تفکر بود

حاج سعید قاسمی از فرماندهان ارشد دفاع مقدس چندی پیش در داشگاه مشهد سخنرانی مهمی پیرامون نقش دانشگاه و دانشجویان انقلابی در شناخت خط انحراف و مقابله با آن در جنگ نرم بیان کرد.

رجانیوز، متن کامل این سخنرانی را منتشر می‌کند:

بسم الله الرحمان الرحیم

الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا ان هدانا الله

سلام و درود می فرستیم به روح امام عزیزمان وارواح همه شهدای انقلاب اسلامی و همه شهدای 10سال دفاع مقدس، همه شهدای استشهادی از حسین فهیمده و عباس دوران این مرزو بوم گرفته تا شهدای استشهادی لبنانی و فلسطینی که پجه در پنجه استکبار و صهیونیزم انداختند و خون خودشان را فدای این حرکت و جنبش نهضت جهانی اسلامی کردند و می کنند.

‌در ابتدای شروع فعالیت‌های دانشجویی هستیم. در سالی که سه دهه جوشش و خروش و خون و آتش و پیام آن را وارثش هستیم. این پرچمی است که از دستی به دست دیگر، از دست سرداران نامی به سرداران دیگر و از دست دانشجویی به دست دانشجوی متعهدی به دست دانشجوی متعهد دیگری رسیده است. باید بیاندیشیم که چگونه این پرچم را که به دستمان رسیده است، به صحت و سلامت نگه داریم و به دیگران بسپاریم.

اما درباره مسائلی که در چند ماه گذشته در کشور رخ داد باید گفت که این فتنه یک پروسه تاریخی در طول مسیر تکاملی انقلاب اسلامی و مرحله گذاری بود که اتفاق افتاد. اما ‌امروز مسئله اصلی ما این است که در این شرایط که خیلی از خودی‌ها گیج و بلاتکلیفند، راه برون رفت از این شرایط چیست؟ هر روز هم اتفاقات جدیدی می افتد که اگر برای این اتفاقات فرمولی نداشته باشیم، با همدیگر همخوانی ندارد و باز هم اذیت می شویم. مسئله اصلی این است که اگر تحلیل و بصیرت درستی از انقلاب و تاریخ آن برای نسل های امروز نداشته باشیم، اینگونه می شود که حتی فرزندان شهدایمان نیز اشتباه می‌کنند. چون این بچه ها که انقلاب و جنگ را تجربه و با آن زندگی نکردند که تمام ظرایف و ریزه کاری‌های آن را بدانند. اینجا همان نقطه آسیب پذیری ماست. خدمت مقام معظم رهبری هم که در این دیدار اخیر رفته بودیم، آنجا خیلی کپسول وار به ما فرصت دادند، خدمت ایشان عرض کردم که وزرای ارشاد و آموزش و پرورش و رئیس صدا و سیما همه در فرهنگ دستی بر آتش دارند اما چرا در طول سال تحصیلی، هر سال بین دو خط تا دو صفحه به دانش آموزان درباره دفاع مقدس خوراک داده می شود. بعد بچه چگونه می خواهد با این پشتوانه در برابر تهاجم فرهنگی دفاع کند؟ همه شما که به خودتان نگاه می کنید می بینید که این پروسه را طی کردید. شما که غالباً برو بچه هایی هستید که پدر و مادرتان مسلمانند و متدین و متشرع و غالباً هم از دل هیئت‌ها بیرون آمده اید، با این فونداسیون که سخت و محکم است، تازه می آیید اینجا این مشکلات برایتان پیش می آید. اما اگر کسی این عقبه را نداشته باشد، بیاید در دانشگاه با این خوراکی که به او دادند، وارد این بحران‌ها می شود مشخص است که نتیجه آن چه خواهد شد.

سؤال اصلی این است که کی قرار است که آموزه ها و تجربیات این سه دهه انقلاب به نسل امروز و فردا منتقل شود؟ کی قرار است بیاید روی متن درسی این‌ها. دیگران کاشتند و ما خوردیم، ولی ما نکاشتیم، اگر هم کاشتیم بد کاشتیم، نتیجه آن هم شد آن چیزی که نباید می شد. تاریخ شناسی و جغرافیاشناسی خاص این سه دهه از یک جایی باید شروع شود و ما هم باید مطالبه داشته باشیم. باید در متن درس و زندگی ما بیاید، نه اینکه به این شکل باشد که فلانی را دعوت کنیم بیاید اینجا برای دو ساعت یک خوراکی به ما بدهد اما دانشگاه 8 ماه سال ساز خودش را بزند، بعد بخواهیم با یک استاد ترجیحاً حزب اللهی با تفکرات صحیح و سالم بیاییم واکسینه کنیم. این اصلاً امکان پذیر نیست. نمی شود که حوزه فارغ از این قصه باشد و این‌قدر نسبت به جریانات دانشگاه دور باشد. بیش از دو دهه است که تفکرات سروش دانشگاه‌ها و دانشجویان ما را مسموم کرده و نتیجه آن شده که حالا دانشجوی سکولار آمده کف جامعه، ازدواج کرده، شغل و مسئولیت گرفته. چه کسی باید این‌ها را جواب دهد؟ مگر طرح وحدت حوزه و دانشگاه امام با پیشگامی شهید مطهری و شهید مفتح جز برای این بود؟ پس کو؟ وقتی یک شبهه ای مسمومیت ایجاد می کند، تأثیرش را در تحولات سیاسی و اجتماعی می بینید. این مسمومیت رسوبات دارد. می نشیند و بعد یک جایی بروز پیدا می کند و می زند بیرون.

در این قصه که اخیراً‌ پیش آمد، دیدید آن شبی که آقای حیدری آن سه تفنگدار را آورده بود، گفت که آقای عطریانفر، آقای حجاریان، آقای شریعتی ما قبول نمی کنیم که ظرف گذشت 20 روز یک چرخش 180درجه ای کرده باشید، شما یک دفعه از این رو به آن رو شدید، من نمی توانم قبول کنم، جامعه هم نمی پذیرد، داستان چیست؟ عطریانفر گفت که نمی خواهم اینجا این را مطرح کنم که شما این را قبول می کنید یا خیر اما چند علت دست به دست هم داد. یکی اینکه اگر در بیرون از زندان هم شرایط خلسه ای ایجاد می شد که خودمان در درونمان فکر کنیم، می رسیدیم به این که هم تفکرات‌مان مسموم است و هم ادعاهایی که داریم، کذب است و این تحول ایجاد می شود. این صرفاً اثرات زندان ‌نیست. از اینجا به خیلی از دوستان بیرونی می گوییم که عزیزم پافشاری در این تفکرات نکن. این چیزی که می گویند اتفاقاتی در زندان افتاده، نه این چیزها نبوده. بعد برگشت گفت که اعتراف می کنیم که مشخصاً‌هم مبانی درسی که از آن طرف آمده مثل پوپر و ماکس وبر با اینها نمی شود زیر یک خم این انقلاب رفت. دوم اینکه آن مسمومیت و آن مبانی درسی ما اساتید را مسموم کرده بود و سوم اینکه در دانشگاه ها این مباحث را به عنوان مبانی درسی مسموم در مباحث علوم انسانی و علوم سیاسی و اجتماعی به بچه های مردم خوراک دادیم و نتیجه آن هم این بود که برداشت کردیم. یک سری آدم های گیج و کلافه که نسبت به تاریخ و هویت خود بیزار و هرآنچه از آن طرف آمده مرعوب و دهان‌هایشان باز است و مشخصاً تفکرات حضرت روح الله را به عنوان مرجع نهایی فکری و نرم افزاری جدید در قرن بیستم نپذیرفتند. این مسمومیت در جامعه ایجاد شده است. آنفلوانزای خوکی وقتی در جامعه می آید این بیماری بچه شهید و همسر شهید و پسر نوح نمی شناسد، چیزی نیست که خداوند سپری قرار داده باشد که چون من پسر شهیدم، آنفلوانزای خوکی در من اثر نمی کند. خیلی جاها اثر کرد و اثرات آن را متأسفانه دیدیدم. دیدید که فرزند فلان شهید که همه می شناسید و همسر فلان شهید هم به رنگ این فتنه آغشته شدند. فلذا از اینجا به بعد عزیزم، دانشجوی متعهد نظام که عن‌قریب تو هم فارغ التحصیل می شوی، می آیی بیرون، وظیفه تو اینجا خیلی سخت است.

سختی آن از این بابت است که نسل امروز جنگ تحمیلی جریانات و مسائل آن را نمی شناسد و نمی داند. این جریان شناسی خودش واقعاً احتیاج به مبنای درسی دارد. ای کاش دو واحد دانشگاهی می شد برایش گذاشت. ولو اینکه علوم سیاسی را نخواهد، پاس کند، دانشجو باید نهضت آزادی، حزب توده، منافقین و جریانات مجاهدین خلق، حزب فرقان و احزاب مسلح، غیرمسلح و چپی ها چه آن‌هایی که مبارز و دست به سلاح شدند و چه کسانی که فقط در حد تفکر باقی ماندند و جریانات لیبرالیستی را باید بشناسد. بعد از این قصه تازه باید بیاید دوران دفاع مقدس را بشناسد. بارها عرض کردیم اینکه می‌گویند "جنگ ایران و عراق"، این، دروغ است. چیزی که بر ما تحمیل شد هجمه همه استکبار جهانی علیه ما بود. اتفاقات ریز و درشتی به وجود آمد. دست به دست همدیگر دادند اما نتوانستند شما را بشکنند. این را اگر بچه‌هایمان آموزش نبینند، از همه این سوراخ‌هایی که ده بار نیش زده شدیم و تجربه کردیم، دو مرتبه که نه ده مرتبه گزیده خواهیم شد.

اما مثل اینکه بناست که تاریخ سه دهه انقلاب آموزش داده نشود و مستند نشود و در دست نباشد. برای اینکه دومرتبه بتوانند ما را استحمار کنند و دو مرتبه کولی بگیرند و رویمان سوار شوند. دو مرتبه فرصت کمتر از یک‌ماه داشته باشیم برای یک انتخاب بزرگ. تا آمدی در دانشگاه سریع در عرصه دانشگاه می گویند جبهه ات را مشخص کن، کدام طرفی هستی؟ می گویی من نمی خواهم! می گویند نه اینجا خاکریز دولبه دارد، بگو با کدام طرفی؟ و بعد باید تصمیم بگیری، هر دو طرف هم چهره هایی را می گذارند که همه آنها هم صبغه های انقلابی دارند. این یکی کیست؟ کفیل شهداست! آن یکی کیست؟ نخست وزیر امام، دیگری سردار امام. باید از بین آنها سریعاً یکی را انتخاب کنی و علیه یک جریان دیگری باشی. خیلی جالب است که نسبت به هیچ یک از این افراد شناختی نداری. در حد دو مناظره خوراک به تو می دهند. جریانات را نمی شناسی، فقط براساس پروپاگاندایی که اینها ظرف یکماه شکل دادند، پول‌های بر باد رفته و از باد آمده جریانات خارجی همه به همدیگر دست دادند و می آیند پشت سر یک حزب و یک جریان می ایستند و پروپاگاندا می کنند مگر می توانی در این شرایط انتخاب واقعی کنی؟ قطعاً این اتفاق نمی افتد و قطعاً چون آموزش ندیدند، نظام هم خودش را آماده نکرده قطعاً یک جاهایی کار از دست در می رود و می شود اتفاقاتی که نباید بشود و بعد دل آزاری ها و کدورت ها پیش می آید و خون ریخته می شود و وقتی که خون ریخته شد نمی شود جمع کرد.

چقدر در این ایام افسوس خوردم که خدایا دو سال در کردستان بودن با محمد بروجردی، با احمد متوسلیان، با ناصر کاظمی. یک محمد بروجردی من می شناسم یک محمد بروجردی شما شنیده اید. در این دو سال اینها چقدر درایت داشتند. کودتای مخملی اینها چیز جدیدی نیست که برای تو پیش آمده، بعد از انقلاب من یک بار اینها را پاس کردم. یک بار کلیدش در گرگان خورد. یک‌بار در خلق عرب خوزستان، یکبار در خلق آذربایجان و دفعه آخر در خلق کردستان که به‌خاطر زمینه هایی که داشت، آنجا گرفت. اولش هم، همه چیز مخملی بود. با شعار خودمختاری برای کردستان، دموکراسی برای ایران. می خواهی بروی حکومت مرکزی، می خواهد نیرو بفرستد در برابر یک چنین شعار خیرخواهانه و شعار منطقی مردمی که بیش از یک‌صد سال دشنه رژیم پهلوی بر پشتشان آمده، شما می خواهید ادامه دهنده همان مسیر باشید؟ مردم آزادی می خواهند خودمختاری می خواهند. حسب ظاهر فقط یک شعار نرم و مخملی است، بعد پروژه کلید می خورد و درگیری‌ها پیش می آید.

امروز می فهمم که خدایا عجب فرماندهانی داشتم وقتی که شلیک می شد و رفیق بغل دستیم شهید می شد احمد می گفت که شلیک نکن! می گفتم حاج احمد بگذار بزنم، از یکی از همین خانه ها به من شلیک کردند، کمین گذاشتند. بگذار بزنم این روستا را با خاک یکسان کنم مشخص است ضد انقلاب در پناه مردم سنگر درست کرده است. عیب ندارد! همه جای دنیا می گوید باید این کار شود هیچکس تو را دادگاهی نمی کند، احمد گفت نباید کور شلیک کنی اگر این کار را کردی و یک خون به ناحق ریخته شد، دیگر نمی شود جمعش کرد. تا آنجایی که می توانید خشمتان را کنترل کنید. چقدر سخت است دوستان! هنوز هم برای من جای سؤال است که احمد و کاوه و... جنگی که نکرده بودند، این آموزه ها را که چگونه پای منبرها از منش امیرالمؤمنین درآوردند همانجایی که عمروبن عبدود را به زمین زد و می خواست که ضربه ای به او بزند روی سینه عمرو که نشست، دیدند مولا بلند شد یک چرخی زد بعد آمد گردن عمرو را قطع کرد. گفتند چه شد؟ فرمود اسائه ادب کرد و اگر آن لحظه می کشتم، برای فروکش خشمم بود بلند شدم یک دوری زدم بار دوم فقط برای رضای خدا آن کسی که دشمن خدا و دین خدا بود را کشتم نه فقط به صرف بی احترامی.

او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر ولی و هر وصی

گفت من تیغ از پی حق می زنم
بنده حقم نه مأمور تنم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/8/9:: 2:13 عصر     |     () نظر